روز شروع سال نو از عمر کسی که در آن روز جشن گیرند یا مراسمی برای یادبود برپا کنند، وجه تسمیه اش آن است که در قدیم برای حساب عمر رشته ای داشته اند که با گذشتن هر سال گرهی به آن می زده اند و از تعداد گره ها سال های عمر را معلوم می کرده اند، برای مثال گشت چون رشتۀ عمرم کوتاه / معنی سال گره دانستم (ملاطاهر غنی - لغتنامه - سال گره)
روز شروع سال نو از عمر کسی که در آن روز جشن گیرند یا مراسمی برای یادبود برپا کنند، وجه تسمیه اش آن است که در قدیم برای حساب عمر رشته ای داشته اند که با گذشتن هر سال گرهی به آن می زده اند و از تعداد گره ها سال های عمر را معلوم می کرده اند، برای مِثال گشت چون رشتۀ عمرم کوتاه / معنی سال گره دانستم (ملاطاهر غنی - لغتنامه - سال گره)
او اندر تحویل سال عالم آن کوکب است که بطالع باشد یا بوتدی از اوتادش و با شهادت اندر جای خویش. پس اگر به وتدها چیزی نباشد بمایل وتد. وگر نیز نباشد آن بود که از طالع و خداوندش ساقط نیست و نزدیک هندوان آن کوکب است که نوبت او راست بولاء خداوندان روزها، هر کوکبی را سالی. و عملهاء ایشان اندر آن دراز است. (التفهیم ابوریحان ص 518)
او اندر تحویل سال عالم آن کوکب است که بطالع باشد یا بوتدی از اوتادش و با شهادت اندر جای خویش. پس اگر به وتدها چیزی نباشد بمایل وتد. وگر نیز نباشد آن بود که از طالع و خداوندش ساقط نیست و نزدیک هندوان آن کوکب است که نوبت او راست بولاء خداوندان روزها، هر کوکبی را سالی. و عملهاء ایشان اندر آن دراز است. (التفهیم ابوریحان ص 518)
سال تا سال. همواره. همیشه: همی حسد کنم و سال و ماه رشک برم بمرگ بوالمثل و مرگ شاکر جلاب. ابوطاهر خسروانی. همه کبر و لافی بدست تهی به نان کسان زنده ای سال و ماه. معروفی. گفتم زمانه خاضع او باد سال و ماه گفتا خدای ناصر او باد جاودان. فرخی. سپید آمدی سنگ او سال و ماه جز اندر زمستان که بودی سیاه. اسدی. او میر نیکوان جهان است و نیکویی تاج است سال و ماه مر او راو گرزن است. یوسف غروضی. رجوع به سال و مه شود
سال تا سال. همواره. همیشه: همی حسد کنم و سال و ماه رشک برم بمرگ بوالمثل و مرگ شاکر جلاب. ابوطاهر خسروانی. همه کبر و لافی بدست تهی به نان کسان زنده ای سال و ماه. معروفی. گفتم زمانه خاضع او باد سال و ماه گفتا خدای ناصر او باد جاودان. فرخی. سپید آمدی سنگ او سال و ماه جز اندر زمستان که بودی سیاه. اسدی. او میر نیکوان جهان است و نیکویی تاج است سال و ماه مر او راو گرزن است. یوسف غروضی. رجوع به سال و مه شود
تاریخ است و آن حساب نگاه داشتن سال و ماه و روز باشد. (برهان). ماه و روز. (جهانگیری). حساب سال و ماه نگاه داشتن و آن را روزمه نیز گویند و تاریخ و توریخ مأخذش از این لفظ فارسی بوده و آن را ماه روز نیز گفته اند. (آنندراج) : شدش فرامش آن سال مه که شهر ترا فروگرفت به نیرنگ و تنبل و دستان. مسعودسعد (از آنندراج). رجوع به سال و مه شود
تاریخ است و آن حساب نگاه داشتن سال و ماه و روز باشد. (برهان). ماه و روز. (جهانگیری). حساب سال و ماه نگاه داشتن و آن را روزمه نیز گویند و تاریخ و توریخ مأخذش از این لفظ فارسی بوده و آن را ماه روز نیز گفته اند. (آنندراج) : شدش فرامش آن سال مه که شهر ترا فروگرفت به نیرنگ و تنبل و دستان. مسعودسعد (از آنندراج). رجوع به سال و مه شود
حال گه، میدانی را گویند که در آن چوگان بازی کنند، و شاید که از تغییر لهجۀ قومی است، در اصل هالگه به های هوز، چه هال در فارسی بمعنی گوی است، (غیاث اللغات)
حال گه، میدانی را گویند که در آن چوگان بازی کنند، و شاید که از تغییر لهجۀ قومی است، در اصل هالگه به های هوز، چه هال در فارسی بمعنی گوی است، (غیاث اللغات)
روز شروع سال نو از عمر طبیعی که درین روز بعضی جشن میگیرند. توضیح: وجه تسمیه بسبب رشته ایست که هر سال از عمر مولود بر آن گره زنند تا سالهای عمر بدان معلوم شود (مخصوصا در هند) از تعداد گرههای ریسمان میتوان بسن مولود پی برد ولی در ایران این کلمه را تبدیل به) سالگرد (کرده اند
روز شروع سال نو از عمر طبیعی که درین روز بعضی جشن میگیرند. توضیح: وجه تسمیه بسبب رشته ایست که هر سال از عمر مولود بر آن گره زنند تا سالهای عمر بدان معلوم شود (مخصوصا در هند) از تعداد گرههای ریسمان میتوان بسن مولود پی برد ولی در ایران این کلمه را تبدیل به) سالگرد (کرده اند